خسروا خاقاني عذرا سخن هندوي توست

شاعر : خاقاني

هندوئي را ترک عذرا دادي احسنت اي ملکخسروا خاقاني عذرا سخن هندوي توست
عنبري را در دريا دادي احسنت اي ملکاو غلام داغ بر رخ عنبر درگاه توست
تا ورا خاتون يغمادادي احسنت اي ملکخادمش گردند خاتونان خرگاه فلک
در طغان شاهيش طغرا دادي احسنت اي ملکبرقراخان شب و آقسنقر روز از شرف
کز جوار حضرتش جا دادي احسنت اي ملکروي در درياي دولت، پشت بر کوه بقا
راوقش کردي و بالا دادي احسنت اي ملکبرگرفتي آب از خاک سيه خورشيدوار
شربت عدلش مصفا دادي احسنت اي ملکچون ز دار الظلم شروان ناتوانش يافتي
خانه‌ي بالاش ماوي دادي احسنت اي ملکچون غريبش يافتي چون عقل و چون عقل از جهان
پس به دست مرغ گويا دادي احسنت اي ملکساختي کاخ سليمان جاي بانوي سبا
خانه‌ي رستم به عنقا دادي احسنت اي ملکمرغ را ديدي که عنقا مهر و زال انديشه بود
سيستان را بهمن‌آسا دادي احسنت اي ملکبهمن اسفندياري کاخ رستم سيستان
حور گندم‌گون حسنا دادي احسنت اي ملکخانه چون خلد است و من چون آدمم زيرا مرا
خلد بخشيدي و حورا دادي احسنت اي ملکنايب يزدان توئي امروز و چون يزدان مرا
يک صدف ني و صد هزار نهنگهمه درگاه خسروان درياست
نفکند هيچ صاحب فرهنگکشتي آرزو درين دريا
هر زمان باشدش هزار آهنگيک گهر ندهد و به جان ستدن
گردن آز راست پالاهنگدر پناه خرد نشين که خرد
تو و ناني، مه مير و مه سرهنگتو و گنجي، مه صدر و مه ايوان